گراه

لغت نامه دهخدا

گراه. [گ َ / گ ِ ] ( اِ ) به معنی گرای که میل و قصد و رغبت باشد و امر به این معنی هم هست ، یعنی میل کن و رغبت نمای و میل کننده را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). مجازاً به معنی متمایل کننده و تسخیرکننده :
آنکه گردون را به دیوان برنهاد و کاربست
[ در وصف سلیمان یا جمشید ازاین نظر که آن دو تن را یک تن فرض کرده اند ]
وآن کجا بودش خجسته مهر آهرمن گراه.
دقیقی.
|| ( اِمص ) گراییدن. یازیدن. میل کردن. ( فرهنگ اسدی ). || بمعنی شبه و مانند هم آمده است ، چنانکه اگر کسی به کسی شباهتی داشته باشد گویند: به فلانی میگراهد؛ یعنی بفلانی مینماید. ( برهان ) ( آنندراج ) :
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو هنگام وغا سام گراه.
رودکی.
نبوده چنان پهلوان پیش شاه
نیاورده گردون باورا گراه.
میر نظمی ( از شعوری ص 325 ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) گراییدن میل کردن . ۲ - ماننده شبیه : ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش ای دریغ آن گو هنگام و غاسام گراه . ( رودکی )

فرهنگ معین

(گِ ) (اِ. ) میل ، رغبت ، قصد.

فرهنگ عمید

= گراییدن

پیشنهاد کاربران

بپرس