چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود
به بود گر بروم زود و گرانی ببرم.
سیفی نیشابوری.
رجوع به گران شود. || ( حامص )مقابل سبکی در وزن. ( آنندراج ). سنگینی. وزین. وزن دار: برخفج ؛ گرانی بود که در خواب بر مردم افتد. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) : بامها را فرسب خرد کنی
از گرانیت گر شوی بر بام.
رودکی.
گران بود اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت.
فردوسی.
تو گفتی که گردون ببرد همی زمین از گرانی بدرّد همی.
فردوسی.
یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران سبکی به ز گرانی ز همه روی شمار.
فرخی.
مجردیم و بی بنه و بکتغدی و سباش را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. ( تاریخ بیهقی ). زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی.( کلیله و دمنه ).هست در میزان حکمت بی گرانی بوقبیس
هست با میزان خشم تو جهنم بی قبس.
سوزنی.
یک جفا از خویش و از یار تباراز گرانی هست چون سیصدهزار.
مولوی.
|| مزاحمت. زحمت.- گرانی بردن ؛ رفعمزاحمت کردن :
چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود
به بود گر بروم زود و گرانی ببرم.
سیفی نیشابوری.
|| فراوانی و استواری : مر سفیهان را رباید هر هوی
زآنکه نبودشان گرانی قوی.
مولوی.
|| مجازاً حاملگی. آبستنی : گران بود اندر شکم بچه داشت
همی از گرانی بسختی گذاشت.
فردوسی.
|| گرانی در طعام. ناگواردی. دیرهضمی. || مجازاً چیز ناگوار و مکروه. ( از آنندراج ). || اذیت. آزار. سرسنگینی. تکلف. مشقت : دل هارون بر برامکه بگشت و جعفر و یحیی را گران گرفت و یحیی هر روز از هارون گرانی میدیدی. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).جوانی گسست و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی.
رودکی ( از معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی ).
کز این پس مرا زندگانی بودبزنهار رفتن گرانی بود.
فردوسی.
اگرچه رهی را تو کمتر نوازی بپرهیزی از دردسر وز گرانی.
منوچهری.
بردل تو ضجرت و گرانی رسیده باشد.( منتخب قابوسنامه ص 31 ).بیشتر بخوانید ...