ز پهلو برفتند پرمایگان
سپهبدسران و گران سایگان.
فردوسی.
چو دید آن دو مرد گران سایه رابه دانایی اندر سرمایه را.
فردوسی.
دو گرد دلیر گرانمایه راسرافراز شیر گران سایه را.
فردوسی.
|| جاهل و متکبر.( آنندراج ) ( انجمن آرا ) : نشسته به در [ فریدون ] بر گران سایگان
به پرده درون جای پرمایگان.
فردوسی.
|| خیلخانه دار. صاحب سپاه انبوه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).