تکواژشناسیِ واژه یِ ایرانیِ " ویراژ ":
این واژه از دو تکواژِ " وی. راژ " ساخته شده است:
1 - پیشوندِ " وی":
پیشوندِ "وی" پیشوندی در زبانهای پارسی میانه - پهلوی و اوستایی بوده است که در زیرواژه یِ " وی" از همین تارنما به این پیشوند پرداخته ام. نیاز به یادآوری است که پیشوندِ " وی" در زبانِ پارسیِ نوین بیشتر به ریختِ " گُ" درآمده است.
... [مشاهده متن کامل]
2 - تکواژِ " راژ ":
" راژ " با واژه یِ اوستاییِ " رَز " به چمِ " راست کردن، به خط کردن، ردیف کردن" همریشه است.
( در زیرواژه یِ " رز" یا " راز" از همین تارنما به ریشه یِ این واژه و چمهایِ آن پرداخته ام. ) نیاز به یادآوری است که "راژ" با واژه یِ " راز" که بُن کنونیِ " راختن/راشتن" است، یکی و اینهمان است که در واژگانی همچون ( افراختن/افراشتن با بُنِ کُنونیِ " افراز ( اف. راز ) " به زیبایی نمایان است.
درباره یِ " راژ" و " راز" :
به همان دلیلی که ما در زبانِ پارسیِ میانه کارواژه ای بنامِ " واختن" با بُنِ کُنونیِ " واز" داشته ایم که با واژگانِ " واژ" و " واج" همریشه هست، بهمین گونه واژه یِ " راختن" با بُنِ کُنونیِ " راز" داشته ایم که با واژگانِ " راژ" و " رَج" همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پس ما می توانیم به جایِ " راژ"، از " راختن/راز" و به جایِ " پیشوندِ " وی"، از پیشوندِ " گُ" نیز بهره ببریم؛ پس در پیِ آن، ما کارواژه ای به نامِ " گُراختن" با بُنِ کُنونیِ " گُراز" را خواهیم داشت که سببیِ ( =Kausativ ) آن، کارواژه یِ " گُرازاندن" با بُن کنونیِ " گُرازان" خواهد بود ( بمانندِ خوردن/خوراندن ) .
مانند گراز بالاپایین پریدن و راه رفتن. ویراژان. ویراژ دادن
وی برخی واژه های اوستایی در زبان پارسی تبدیل به گو شده است. همچون ویشتاسب_گشتاسب. ویچاردن_گزاردن. ویداختن_گداختن و. . .
ویراژان و بویراژ رفتن
خرامان - با ناز و عشوه راه رفتن - درحال گرازیدن
گُرازان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گُرازان" می نویسد : ( ( گُرازان از گرازیدن است به معنی به ناز رفتن و خرامیدن . ریخت کهنتر این مصدر می بایست وراختن wiraxtan می بوده است ؛ نیز می تواند بود که " برازیدن " در پارسی در ریخت میانین این دو باشد : و پیش از آنکه به " گ" دیگرگون شود ، بَدَل به " ب " می گردد ؛ گاه نیز هر دو ریخت بیی و گیی در پارسی در دو معنا ی جداگانه کاربرد می یابند ، " گرازیدن " و " برازیدن " از این گونه می تواند بود ؛ نمونه ای دیگر " گستر " و " بستر " است که هر دو از وسترتن wistartan بر آمده اند . . ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( بفرمود تا لشکری برگزید
گرازان ، سوی خاور اندرکشید. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 345. )
جلوه کنان و با ناز راه رونده