گذشتن. [ گ ُ ذَ ت َ ] ( مص ) ذهاب. ( لغت نامه مقامات حریری ). عبره کردن. مرور. رفتن. مضی. مر. ممر. خطور کردن. گذر کردن. گذشتن تیر از آنچه بدان آید. نفاذ. نفوذ. مضاء. مجاوزه. ( ترجمان القرآن ): اجتیاز؛ گذشتن از جایی و رفتن و بریدن مسافت را.( منتهی الارب ). عنود؛ از راه بگذشتن. مر؛ بگذشتن بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). عبر، عبور؛ بر آب گذشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). اختضاع ؛ گذشتن بشتاب. اختراق ؛ گذشتن باد. هجس ؛ در دل کسی گذشتن چیزی. اشخاص ؛ گذشتن تیر از بالای نشانه. جوز؛ گذشتن از جای. جواز؛ گذشتن از جای. قطوع ؛ گذشتن از جوی. امتر علیه و به ؛ گذشت بر وی. ممارة؛ گذشتن با هم. مر به ، مر علیه ؛ گذشت برکسی. استمرار؛ گذشتن پیوسته. مزن ، مزناً، مزوناً؛ گذشتن و رفتن بر اراده خود. ( منتهی الارب ) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان میگذشتند. ( ترجمه تفسیر طبری ). و بیشترین رود صناعی خرد بود و اندر او کشتی نتواند گذشتن. ( حدود العالم ). ناحیتی از ناحیتی به سه چیز جدا شود: یکی به کوهی خرد یا بزرگ که میان دو ناحیت بگذرد... ( حدود العالم ). و رود بخارا بر در شهر سمرقند گذرد. ( حدود العالم ). و ایشان را [ اهل قزوین را ] یکی جوی آب است که اندر میان مسجد جامع گذرد. ( حدود العالم ). مرورود شهری است بانعمت... و رود مرو بر کران او بگذرد. ( حدود العالم ). بیفزای نیکی توتا ایدری که گردی از آن شاد چون بگذری.
فردوسی.
چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آب دمادم شما از پسم بگذرید به جیحون و روز و شبان مشمرید.
فردوسی.
جهان از بداندیش بی بیم گشت از این مرزها رنج و سختی گذشت.
فردوسی.
همی راند لشکر چو از کوه سیل به آمل گذشت از ره اردبیل.
فردوسی.
که پیروزنام است و پیروزبخت همی بگذرد کلک او بر درخت.
فردوسی.
چو شاه فریدون کز اروندرود گذشت و نیامد به کشتی فرود.
فردوسی.
رسیدند پس گیو و خسرو به آب [جیحون ]. همی بودشان بر گذشتن شتاب.
فردوسی.
چوبر دجله بر یکدیگر بگذرند چنان تنگ پل را به پی بسپرند.
فردوسی.
از اندیشه گردون همی بگذرد ز رنج تو دیگر کسی برخورد.
گذرکردن، عبورکردن، سر آمدن وبه پایان رسیدن وقت وزمان، به معنی بخشودن وبخشیدن نیزمیگویندگذرنده:عبورکننده ( گذشت گذرد خواهد گذشت بگذر گذرنده گذرا گذران گذشته ) ۱ - ( مصدر ) عبور کردن مرور کردن گذر کردن : صدیق رضی الله عنه جایی میرفت بر یکی پشتک شتر بگذشت . ۲ - طی شدن سپری شدن : چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت ... ۳ - مردن در گذشتن : سیه چشم و پر چشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار . ۴ - بسر آمدن پایان یافتن : کنون آنچه بد بود بر ما گذشت گذشته همه نزد من باد گشت . ۵ - نقل شدن مذکور گردیدن : ... ایران چنانکه گذشت کشوری است کشاورزی . ۶ - تفوق یافتن برتر شدن : خداوندان ما از این دو ( اردشیر و اسکندر ) از قرار اخبار و آثار بگذشته اند . ۷ - بروز کردن واقع شدن : رفت بر جانب خراسان ... و پس از آن حالها گذشت برسر این خواجه نرم و درشت . ۸ - ( مصدر ) رها کردن ترک کردن : بگذر از نام و ننگ خود حافظ . ساغر می طلب که مخموری . ( حافظ ) ۹ - در گذشتن تخطی کردن تجاوز نمودن : شه خسروان گفت : بند آورید مر او را ببندید و زین مگذرید . ( دقیقی ) یا از عددی گذشتن . از آن عدد تجاوز کردن : اینها ( مغربیان ) در سال ۲۵۵ با غلامان اتراک که عدد آنها از بیست هزار میگذشت همدست شده ... یا گذشتن از چیزی صرف نظر کردن از آن : در صورتیکه من ( المستعصم بالله ) از بلاد دیگر بگذرم دیگر مغول در بند گرفتن این شهر ... نخواهند بود . یا این نیز بگذرد . تعبیریست مثلی دال بر گذشت امور : گرنا مساعدی بتو روی آورد بساز . دل را مساز رنجه که این نیز بگذرد .
فرهنگ معین
(گُ ذَ تَ ) (مص ل . ) ۱ - گذر کردن ، عبور کردن . ۲ - سپری شدن .
فرهنگ عمید
۱. سرآمدن و به پایان رسیدن وقت و زمان. ۲. [مجاز] بخشودن. ۳. گذر کردن، عبور کردن. ۴. [قدیمی، مجاز] مردن. ۵. [قدیمی، مجاز] روی دادن.
واژه نامه بختیاریکا
پا گُدَرنیدِن؛ لِنگ گُدَرنیدِن رَه کردن
جدول کلمات
ممر
مترادف ها
pass(فعل)
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن
cross(فعل)
قطع کردن، کج خلقی کردن، گذشتن، تقاطع کردن، عبور کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن
go(فعل)
کار کردن، راه رفتن، شدن، روی دادن، رفتن، گذشتن، سیر کردن، پا زدن، راهی شدن، تمام شدن، در صدد بودن، روانه ساختن، گشتن، رهسپار شدن، رواج داشتن، بران بودن
elapse(فعل)
سپری شدن، گذشتن، منقضی شدن
blow over(فعل)
گذشتن، رد شدن
bypass(فعل)
گذشتن، کنار گذاشتن، از راه فرعی رفتن
go over(فعل)
گذشتن، به ان سو رفتن، مرور کردن
فارسی به عربی
اذهب , انقض , ترخیص , صلیب ، اِجتیازٌ
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ می توانید کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک پایین گذاشتم ببینید مورخ ترک مراد بارداکچی لینک ویدئو از اینستاگرام هست در خودش پایین قرار می دهم. حرف زده تلویزیون اگر اشتباه نکنم در شبکه آتی وی ( ترکیه ) ... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
آقای عبدالرضا ما کی با اویغورها روبه رو شدیم که از آنها وام بگیریم؟ به هرروی باید همسایگی باشه تا بشه وام گرفت! من نمیدونم به قول شما اویغوری ذال داره یا نه ولی در اینکه فارسی میانه و فارسی نو تا پیش از تاختن مغول ها ذ داشته اصلیه که پذیرفته شده بحث نیست سرش ... [مشاهده متن کامل]
ذال معجم اصلا اینکه نام سرزمین شما آذربایجان است نه آزربایجان هم میراث همین است. که در شاهنامه آذرآبادگان نام برده شده بهرحال اینکه شما بیاید با واژه بازی به هر بهایی شده یک واژه رو ترکی کنید والله بالله درست نیست حالا اگر گوش دهید سخن این کوچکتر رو!
خدا عاقبت همه ی مردم ایران رو بخیر کنه خدا خدا خدا خدا من در آبادیس نه کسی با کسی دشمنی دارم نه مشکلی من فقط دنبال واقعیت هستم همین بس چون واقعیت زبیا هست دورغ زشت زشت زشت زشت زشت زشت زشت هست دوستان تمام کتاب می شود دانلود می شود ولی متاسفانه بغضی کارشون این فلان واژه که در کتاب نیست رو به واژه بهوش هیچ ربطی نداره ربط می دهند. خوبه قدیمی ترین خط جهان در ایران کشف آن موقع این حرف مال زبان شما هستند ذ گ ژ غ چ پ که در اوستا هستند ما که قدیمی ترین خط جهان در ایران کشف ادعا نداریم آن موقع شما که سند و مدرک ندارین ادعا دارید خیلی جالب هست هر دم از این باغ بری می رسد ... [مشاهده متن کامل]
درباره قدیمی ترین تمدن جهان جیرفت کرمان تمدن جیرُفت به مجموعه محوطه های باستانی و یافته های باستان شناختی کشف شده در استان کرمان و در نزدیکی شهر جیرفت و هلیل رود گفته می شود که به دست تیم های چند ملیتی باستان شناس در دست بررسی و پژوهش است. قدمت این منطقه به حدود ۵۰۰۰ سال پیش ( ۳۰۰۰ سال ق. م ) بازمی گردد. که من هنوز داره اکتشاف می شود لینک پایین قرار می دهم دبیره جیرفت لینک پایین قرار می دهم دبیرهٔ جیرفت، کهن ترین خط یا دبیرهٔ جهان است که حتی کهن تر از خط سومری نیز می باشد. این دبیره در سنگ نوشته های مربوط به شهرنشینی جیرفت ایران یافت شده است. بر پایهٔ کاوش هایی که در کاوشگاه باستانی جیرفت انجام شد، برخلاف نگرش پیشین که سومریان مخترعان خط دانسته می شدند، ثابت شد که مردمان تمدن جیرفت ایران نخستین پدیدآورندگان خط ( دبیره ) در جهان بوده اند. کارشناسان مختلف این خط را با نام های گوناگونی ( شرقی، جیرفتی، هندسی، نیا ایرانی و… ) نامیده اند. خدا قوت ادامه دهید شاید چیزی برسید بده از آبادیس خواهش می کنم از آبادیس که هیچ وقت حرف های معتبر و با منابع من رو حذف کند چون حرف کسی رو پاک نمی کنم چون جنبه من بالاست حتی اگه حرفاشم درست نباشه
دانلود هست اسم کامل کتاب دیوان عنصری بلخی – تصحیح محمد دبیرسیاقی فرهنگ واژه های اوستا آقای ژ یا خانم بنده لینک رو پایین کتاب فرهنگ واژه های اوستا محمد دبیرسیاقی پایین لینک می گذارم آیا ایشان استاد فارسی در یا ترکی بودند. دوستان ببینند ... [مشاهده متن کامل]
تا هر چی گذشتند ازمحمد دبیرسیاقی به عنوان در آبادیس در کتاب نبود. اسم درست کتاب کامل کتاب دیوان عنصری بلخی – تصحیح محمد دبیرسیاقی در تمام واژه نامه فارسی آب فارسی گفت شده است از آبادیس خواهش مطلبی بقیه انتشار بررسی کند. کتاب دیوان عنصری بلخی – تصحیح محمد دبیرسیاقی خیلی جالب کتاب حرفی در واژه آب باشه نیست می گوید ترکی یا فارسی یک صفحه قرار می دهم. دوستان چیز جالب دهخدا فوت کنه معین بقیه کتاب انجام بعدش قبل انقلاب معین فوت بقیه کتاب رومحمد دبیرسیاقی کامل کتاب لغت نامه دهخدا
من حرف هام رو پاک نکردم پاکش کردم از چی هراس دارید چرا واقعیت می ترسید واقعا متاسفم من هیچ وقت نه حرف کسی پاک نه آدم ترسوی هستم در جامعه همه جور حرفی زده می شود ولی آدم زود رنج تحمل واقعیت را ندارد. ... [مشاهده متن کامل]
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹ در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدندیا مدرک معتبر ندارند مدرک شون جعلی است با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید هر کسی به من و خانواده من توهین حرمزاده بی ناموس بی رگ و ریشه سیم کش و جاکش و خودش و جد آبادش هست اگر توهین کند درجواب شما ها 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 یک روزی از�برتراند راسل� ( فیلسوف، نویسنده و فعال صلح ) در قرن ۱۹ و ۲۰، پرسیدند چرا افراد متعصب حتی از فکر کردن و شک کردن درباره عقایدشون می ترسند؟ ایشون در پاسخ گفتن: “چون او ( شخص متعصب ) فکر می کنه که چطور به تاول های پام بگم که این همه راهی که اومدم، اشتباه بود!” تعصب یکی از بدترین طرز فکرهایی است که ما می توانیم در زندگی مان داشته باشیم. آدمی که درگیر طرز فکر متعصبانه می شود، در واقع زاویه نگاه خودش را محدود می کند. افراد متعصب، به طور کلی به شکل کورکورانه و بدون دلیل و منطق کافی، به موضوعی که مورد نظرشان هست نگاه می کنند و همین باعث می شود نتوانند تفکر منطقی و درست داشته باشند. افرادی که درگیر تعصب می شوند، بخش منطق مغزشان از کار می افتد و با پرخاش یا ترس با بقیه ارتباط برقرار می کنند. برای اینکه از این سم بزرگ ( تعصب ) دور بشویم، بهترین راه این است که پرسشگری را در خودمان تقویت کنیم. وقتی من و شما، درباره یک موضوعی پرسش درست انجام بدیم و تحقیق کنیم، از یک جانبه نگاه کردن به اون موضوع دور می شویم. پس اگر دوست ندارید به شکل یک آدم بی منطق و متعصب دیده شوید، حتما در مورد عقاید و باورهایتان: • منابع موافق و مخالف رو مطالعه کنید • پرسش های چالشی بپرسید • تفکر منطقی کنید ( با دلیل و منطق و به شکل مستند در مورد موضوع فکر کنید. ) 👤 ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . ! تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است. غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . ! ✍کریستوفر هیچنز احمق به کسانی گفته میشود که برای اثبات گفته هایشان هیچ مدرکی ارائه نمیکنند اما برای زیر سوال بردن گفت دیگران از آنها مدرک طلب میکنند! ✍ آنتوان چخوف هرگز با احمق ها بحث نکنید! آنها اول سطح شما را تا سطح خودشان پایین میکشند، بعد با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح، شما را شکست میدهند!!! 👤مارک تواین
استاد ژ حرف ذ جزو 18 حرف اساسی تورکی هست در حالی که گ ژ غ چ پ جزو حروف فرعی ان هستند به مرور ذ به سایر حرفها تبدیل شده و اکنون فکر کنم در شاخه اویغوری کار برد دارد البته شما مقصر نیستید من خودم با این ... [مشاهده متن کامل]
همه مطالعه تازه متوجه شدم دیوان العات تورک استاد صدیق و استاد دبیر سیاقی از اینترنت رایگان دانلود می شود
ییلدیز هم واژه ای کوردی است که از هور به چم خورشید و دیس به چم شکل ساخته شده . آقای عبدالرضا واژه دزدی و کلمه بازی آسان ترین کار دنیاست! در ضمن ترکی ذ ندارد ولی پارسی میانه ذ داشته و هنوز هم ردش در گذشتن و گذاشتن و همچنین قواعد آوایی فارسی در برخی جاها د را به ذ تبدیل می کند. ... [مشاهده متن کامل]
هفته ای می روذ از عمر و به ده روز کشیذ کز گلستان صفا بوی وفایی نذمیذ سعدی این سنت نوشتاری که به ذال معجم یا شناخته شده پس از حمله مغول ها ور افتاد ولی آثارش به ویژه در نسخه های خطی پیش از آن بسیار در چشم است
گذشتن واژه ای تورکی است که از کار واژه گشمق به چم گذشتن گرفته شده که گشتی همان گذشت است
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ واژه ی گذشتن از ریشه ی واژه ی گذیدن فارسی هست خود از واژه ی از ریشه ی واژه ی گزیدن فارسی هست. زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
شدن شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص ) گذشتن. مضی. سپری شدن. مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش. ( از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه. فردوسی. گر از کیقباد اندر آری شمار ... [مشاهده متن کامل]
بر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی. آن روزگار شد که توانست آنکه بود بیچاره ای به دست ستمکاره ای اسیر. فرخی. نتوان کرد از این بیش صبوری نتوان کار زان شد که توان داشتن این راز نهان. فرخی. آمد بهار و نوبت سرما شد وین سالخورده گیتی برنا شد. ناصرخسرو. وصل تو روزی نشد و روز شد سود نه و مایه زیان خوشتر است. انوری. چه خوش گفت با کودک آموزگار که کاری نکردیم و شد روزگار. سعدی. شد آنکه اهل نظر بر کناره میرفتند هزارگونه سخن بر دهان و لب خاموش. حافظ. آن شد ای خواجه که در صومعه بازم بینی کار ما با رخ ساقی و لب جام افتاد. حافظ. لیک عاید نگشت دیناری گرچه از وعده روز شد هشتاد. محیط. بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا حافظ
گذار ساختن ؛ گذشتن : بفرمود تا مرد کشتی شمار بسازد بکشتی ز دریا گذار. فردوسی.
گزاره کردن. [ گ ُ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گذشتن. عبور کردن : سنان چه باید برنیزه ای کنی کز پیل همی گزاره کند تیرهای بی پیکان. فرخی. گزاره کرد سپه را به ده دوازده رود به مرکبان بیابان نورد کوه گزار. ... [مشاهده متن کامل]
فرخی. چو ماه دلشده با آفتاب روشن روی گزاره کرد بدین رو همی دو روز و دو شب. فرخی.
پیمودن سالی یا روزی و یا شبی ؛ عمر کردن. بر او گذشتن سالی یا روزی یا شبی : به اندیشه گفت ای جهاندیده زال بمردی بی اندازه پیموده سال. فردوسی. و گرنه من ایدر همی بودمی بسی با شما روز پیمودمی. ... [مشاهده متن کامل]
فردوسی. بسی پهلوان جهان بوده ام به بد روز هرگز نپیموده ام. فردوسی. ز یزدان و از گشت گیتی فروز بر این راز چندی بپیمود روز. فردوسی.
اندرکشیدن گذشتن. سپری شدن : بیامد در آن باغ و می درکشید چو پاسی زتیره شب اندرکشید. فردوسی. چو نیمی شب تیره اندرکشید سپهبد می یک منی برکشید. فردوسی.
پشت سر گذاشتن
گذر کردن
cross گذشتن، عبور کردن A doubtful look crossed his face نگاهی شبهه ناک از چهره اش گذشت ( تو صورتش اومد و رفت )
دل کندن
نادیده گرفتن
forgo ۱ ) ( از سر تعارف و غیره ) گذشتن ۲ ) ( انتقام و غیره ) نگرفتن - صرفنظر کردن از - استفاده نکردن از MEANING: to give up or do without 💠 let us forgo formality! بیاید تعارف را کنار بذاریم ! ... [مشاهده متن کامل]
💠 She decided to forgo flowers at the funeral and asked people to send money to a charity instead.
گذشتن:تجاوز و تخطی کردن ( ( گرچه ز فرمان تو بگذشته ام رد مکنم کز همه رد گشته ام ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 295 . )
رد، عبور، گذر، عبور کردن، بخشودن، صرفنظر کردن
گذشتن : در پهلوی وترتن witartan ، می باید ازط ترتن ، از ستاک تَرْ در اوستایی بر آمده باشد و در کاربرد کهن خویش ، در معنی گذشتن از چیزی و جدا و دور شدن از آن باشد . ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 172 )
مر
رد
مردن، جان دادن، رخت به دیگر سرای کشیدن، در گذشتن. مثال: براین زادم و هم بر این بگذرم یقین دان که خاکی پی حیدرم. فردوسی