گذران کردن


معنی انگلیسی:
to subsist, to get along, to fare, to shift

لغت نامه دهخدا

گذران کردن. [گ ُ ذَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زندگی کردن. روز را بسر آوردن. زندگی را طی کردن : با مواجب کمی گذران میکند.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زندگی کردن . معیشت داشتن امرار معاش : با مواجب کمی گذران میکند .

مترادف ها

get on (فعل)
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن

fare (فعل)
گذراندن، گذران کردن

subsist (فعل)
ماندن، خوراک دادن، گذران کردن، زیست کردن

فارسی به عربی

اجرة

پیشنهاد کاربران

زندگی را پیش بردن
امرار معاش کردن
باری به هر جهت زندگی کردن
زندگی را به سر آوردن
سر و ته زندگی را به هم آوردن

بپرس