گذرا

/gozarA/

مترادف گذرا: بی دوام، زودگذر، موقت

معنی انگلیسی:
evanescent, fugitive, impermanent, momentary, short-lived, temporal, temporary, transitory, passing, through, perishable, thorough, transient, transitional

لغت نامه دهخدا

گذرا. [ گ ُ ذَ ] ( نف ) گذرنده : ما ریگ ته جوئیم شما آب گذرا. || موقت. زودگذر. بی اعتبار.

فرهنگ فارسی

گذرنده، رونده( آب گذرا، جهان گذران )
۱ - ( صفت ) گذرنده : ماریگ ته جوییم شما آب گذرا . ۲ - زود گذر موقت .

فرهنگ معین

(گُ ذَ ) (ص فا. ) ۱ - گذرنده . ۲ - زودگذر، موقت .

فرهنگستان زبان و ادب

{transitive} [زبان شناسی] فعلی که مفعول بی واسطه می پذیرد متـ . متعدی فعل گذرا، فعل متعدی transitive verb

مترادف ها

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

پیشنهاد کاربران

بپرس