گذر انداختن

لغت نامه دهخدا

گذر انداختن. [ گ ُ ذَ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) عبور کردن از. رفتن به سوی کسی یا چیزی. از حال کسی جویا شدن :
عمری به درش ستاده ماندم
چون بر سر من گذر نینداخت.
درویش واله هروی ( از آنندراج ).
نظر به سرو کنم از هوای قامت او
گذر به سرو گلستان به بویش اندازم.
بنایی هروی ( از آنندراج ).
چو صبح چند به یکسو عنان توان انداخت
گذر به تربت ما نیز میتوان انداخت.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس