گذاشتن


مترادف گذاشتن: نهادن، هشتن، قراردادن، وضع کردن، جادادن، رها کردن، ول کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، باقی گذاشتن، بجاگذاشتن

معنی انگلیسی:
to put, lay, place, to leave, to let or allow, to retain, to invest, enter, interpose, let, permit, rest, set, not to give a person freedom of action, stick

لغت نامه دهخدا

گذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص ) نهادن. ( برهان ). هشتن. قرار دادن. وضع کردن. برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن. اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال ؛ گذاشتن مردمان را. خذلان ؛ گذشتن یاری را. جمام ؛ گذاشتن آب را تا جمع شود. تقطیع؛ گذاشتن اسب رمه اسبان راو از ایشان جدا شدن. خالاه ؛ گذاشت آنرا :
خروشان زن آمدبه بهرام گفت
که کاه است لختی مرا در نهفت
بهائی جوالی همی داشتم
به پیش سپاه تو بگذاشتم.
فردوسی.
به انگشت از آن سیب برداشتش
بدان دوکدان نرم بگذاشتش.
فردوسی.
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
از جان و دل و دیده گرامی تر دارم.
منوچهری.
دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
منوچهری.
بسان سنان نیشتر داشتند
همی بر کژآکند بگذاشتند.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
کجا رای پنهان شدن داشتی
نگین را ز کف دور نگذاشتی.
نظامی.
نقل است که در تقوی تا حدی بود که یک بار در منزلی فرودآمده بودو اسبی گرانمایه داشت ، به نماز مشغول شد. اسب در زرع شد اسب را همان جای گذاشت و پیاده برفت. ( تذکرة الاولیاء ).
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت.
سعدی ( گلستان ).
|| اجازه دادن. رخصت دادن :
بفرمود تا پرده برداشتند
ز اسپش به درگاه بگذاشتند.
فردوسی.
و او را اندر شهر نگذاشت پس او بدر شهر فرود آمد و مشایخ بر او شدند و گفتندصواب بازگشتن تو باشد. ( تاریخ سیستان ). و بیامد و مردمان او را اندر قصبه نگذاشتند برفت و بدیه خویش.... فرودآمد. ( تاریخ سیستان ). و بسلام کس نرفتی و کس رانزدیک خود نگذاشتی و با کس نیامیختی. ( تاریخ بیهقی ).
گوئی اندر پناه وصل شوم
تو شوی گر فراق بگذارد.
انوری.
ایشان را بر بام کوشک بازداشت بی زاد و آب و بوقت افطار بیرون نگذاشت. ( جهانگشای جوینی ).
بگذار که بنده کمینم
تا در صف بندگان نشینم.
سعدی ( گلستان ).
|| تحویل دادن. ادا کردن : و هفتصد دینار هر سال به دیوان گذارند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 145 ). || عبور کردن. گذشتن. مرور کردن. طی کردن : و چون از آنجا [ از سول به هندوستان ] بروی تا به حسینان راه اندر میان دو کوه است و اندر این راه هفتاد و دو آب بباید گذاشتن. ( حدود العالم ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نهادن قرار دادن وضع کردن : کتاب را روی میز گذاشت . ۲ - جا دادن مقیم کردن : قلع. فیروز کوه را مستحکم ساخته پسر و خویشان خود را آنجا گذاشته بود . ۳ - واگذاشتن تسلیم کردن : دیر خراب جهان بتکده ای بیش نیست دیر بترسا گذار معبد عیسی طلب . ۴ - بجا گذاشتن باقی گذاشتن : نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عزوجل جمله را بیامرزاد . ( حافظ ) ترک کردن رها کردن : و چون اسکندر و ابتاعش آن موضع گذاشته بودند و گریخته روز دیگر از آن محل کوچ کردند . ۶ - هشتن اجازه دادن رخصت دادن : بگذار که بند. کمینم تا در صف بندگان نشینم . ( گلستان ) ۷ - قرار دادن سنت گذاشتن : از قدیم الایام چنین گذاشته اند که هر صبح تا غروب بک بنه آب را بزمینهای خود می برد . ۸ - عفو کردن بخشودن : گناه از گنهکار بگذاشتن ره مردمی را نگهداشتن . یا بگذاشتن ۱ - نهادن قرار دادن . ۲ - رها کردن آزاد کردن . ۳ - اجازه دادن . یا بنای کاری را گذاشتن . شالد. آنرا گذاشتن : من خواهرم را میدهم بتو . پسر قبول کرد . بنای عروسی را گذاشتند . یا رو ( ی ) بسوی چیزی گذاشتن . بسوی آن رفتن : پس از اینکه حرارت دینی که شوری بر سر مردم افکنده بود کم کم رو بخاموشی گذاشت و دور. عظمت و شکوه خلفای اول سپری شد ... یا سربسر کسی گذاشتن . ۱ - او را مسخره کردن استهزا کردن : سربسرش نگذار . . ۲ - اذیت کردن . یا سر در عقب کسی ( یا چیزی ) گذاشتن . تعقیب کردن دنبال کردن : مانند ببری که سر در عقب شکاری گذاشته و نهره بزند میغرید و میدوید یا کاری را در عهده ( یا بر عهد. ) کسی گذاشتن . آنرا بدو محول کردن : رشید الدین فضل الله ... حکومت و استیفای ابهر ... در عهد. حمدالله ( مستوفی ) گذاشت . یا گذاشتن و گذشتن . ۱ - بجا ماندن و عبور کردن : دریا و کوه را بگذاریم و بگذریم سیمرغ وار زیر پر آریم خشک و تر . ۲ - واگذاشتن و گذشتن : گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند نوبت دیگری بگذاری و بگذری . ( سعدی ) یا مته به خشخاش گذاشتن . در امری بسیار پی جویی کردن دقت بسیار نمودن : اگر ... بخواهیم مته را بخشخاش گذاشته و وارد میدان سفسطه و استدلالات نیش غولی بشویم ... یا نه گذاشت و نه بر ( ور ) داشت . بدون رو دربایستی .

فرهنگ معین

(گُ تَ ) ۱ - (مص م . ) نهادن ، قرار دادن . ۲ - عبور دادن ، گذرانیدن . ۳ - سپری کردن . ۴ - (مص ل . ) عبور کردن . ۵ - اجازه دادن ، مهلت دادن . ۶ - واگذاشتن ، تسلیم کردن . ۷ - وضع کردن ، تأسیس کردن . - به جا گذاشتن ، باقی گذاشتن . ۹ - ترک کردن ، رها کردن . ۱٠

فرهنگ عمید

= گذاردن

واژه نامه بختیاریکا

هِشتِن

جدول کلمات

نهادن

مترادف ها

leave (فعل)
رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن

cut (فعل)
قطع کردن، کم کردن، بریدن، زدن، چیدن، گذاشتن، تقلیل دادن، دونیم کردن، برش دادن، پاره کردن، گسیختن، گسستن، تراش دادن، نشناختن، میان برکردن

stead (فعل)
جا دادن، حمایت کردن، گذاشتن

lodge (فعل)
منزل دادن، گذاشتن، منزل کردن، تسلیم کردن، ساکن کردن، مسکن دادن، پذیرایی کردن، قرار دادن، بیتوته کردن، به لانه پناه بردن

place (فعل)
گذاشتن، قرار دادن، جای دادن، گماردن، در محلی گذاردن

attach (فعل)
ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، نسبت دادن، بستن، الصاق کردن، گذاشتن، ضبط کردن، دلبسته شدن

have (فعل)
دانستن، بدست اوردن، جلب کردن، گذاشتن، رسیدن به، داشتن، کردن، وادار کردن، صرف کردن، دارا بودن، بهره مند شدن از، مالک بودن، باعی انجام کاری شدن، در مقابل دارا

put (فعل)
به فعالیت پرداختن، بکار بردن، گذاشتن، ارائه دادن، انداختن، تعویض کردن، ترغیب کردن، تعبیر کردن، ثبت کردن، قرار دادن، تقدیم داشتن، ترجمه کردن

let (فعل)
رها کردن، اجازه دادن، گذاشتن، درنگ کردن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن

deposit (فعل)
گذاشتن، سپردن، کنار گذاشتن، ذخیره سپردن، ته نشین کردن، به حساب بانک گذاشتن

infiltrate (فعل)
گذاشتن، تراوش کردن، نشر کردن، نفوذ کردن، در خطوط دشمن نفوذ کردن

فارسی به عربی

اجازة , اخترق , اربط , دع , قطع , له , منتجع

پیشنهاد کاربران

گذاشتن و گزاردن. گذاشتن به معنی نهادن است. مانند لیوان را در سینی گذاشت؛ ولی گزاردن به معنی انجام دادن، بجا آوردن است؛ مانند کارگزار، خدمتگزار، نمازگزار و. . . و نوشتن آن به صورت گزاشتن نادرست است.
گماردن
نهادن ، قرار دادن
نهستن
شیوه یِ درستِ نگاشتِ واژه ( گذاشتن ) ، ( گُداشتن ) هست.
چرا؟
چون در زبان پهلوی به این واژه ( ویداشتن ) می گفتند: ( پیشوند وی/کارواژه ( داشتن ) )
دگرگونی آوایی ( و ) / ( ب ) در زبان پهلوی و پارسی کنونی بسیار دیده می شود چنانکه پیشوند ( وی ) همان کارکرد ( بی ) در پارسی کنونی را دارد ولی پیشوندِ کارواژه ( وی ) بمانند واژگان ( گُستردن، گداختن گریختن و. . . ) به ( گُ ) دگرریخته شده است؛ چنانکه سرانجام به واژه ( گُداشتن ) می رسیم.
...
[مشاهده متن کامل]

از نظر معنایی نیز چیزی که در دست داریم، به کارواژه ( داشتن ) اشاره دارد ولی هنگامی که همین چیزی را که در دست هست، در جایی قرارمیدهیم ( !میگذاریم! ) ، کارواژه ( ویداشتن ) یعنی ( فرآیندی که دیگر آن چیز را در دسترس نداریم ) ، بازانگاشته ( تداعی ) می شود.
در رویه ( 90 ) از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) داریم:

گذاشتن
وانهادن
قرار دادن - ول کردن - رها کردن - اجازه دادن - بارگذاری🙂
گذاشتن:
: روز گذاشتن : روزگار گذرانیدن
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گذاشتن" می نویسد : ( ( گذاشتن در پهلوی در ریخت وتارتن witārtan بکار می رفته است. ریخت گذرای ( = متعدی ) گذشتن است ، در پهلوی ، وترتن witartan . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ازو من نهانت همی داشتم
چه مایه به بد روز بگذاشتم ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 301. )

نهادن، هشتن، قراردادن، وضع کردن، جادادن، رها کردن، ول کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، باقی گذاشتن، بجاگذاشتن
1. نهادن، برپا کردن، قرار دادن، برقرار کردن 2. وضع کردن، ایجاد کردن، ساختن 3. دادن، سِپُردن
4. گذشتن ( بخشیدن ) ، سپری کردن 5. جا دادن، گرو گذاشتن، رهن دادن، امانت دادن، صبر کردن، امان دادن
6. دستور دادن، رخصت دادن، اجازه دادن 7. رها کردن، ول کردن، بی خیال شدن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: 1. بنیانگذار، حروف گذاری، زیر پا گذاشتن 2. قانونگذار، تأثیر گذار ( اثر گذاری ) ، بارگذاری، صدا گذاری
3. واگذاری، سرمایه گذاری 4. بگذر، وقت گذرانی، گشت و گذار 5. بذار باشه، بذار ببینم چی میشه 6. فرمانگذاری، بذارید برم من! 7. فرو گذاری، بذار برو!
و هم آوا است با:
گزاشتن: 1. به جای آوردن، ادا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پرداختن به کاری
2. بیان کردن، تعبیر کردن، شرح و تفسیر دادن، تبلیغ و آگهی رساندن
مثال: 1. سپاسگزار، نماز گزار، خدمتگزار، برگزاری، گله گزار، حج گزار، کار گزار
2. گزارش، خبرگزاری، پیام گزاری و. . .

بپرس