گذاره نبودی

فرهنگ فارسی

۲ - ( اسم ) گذرگاه معبر . ۳ - سوراخی که از یک سوی آن جانب دیگر را توان دید : نفق سوراخ گذار. دود . ۴ - ( صفت ) گذرنده عبور کننده : چشمشان باشد گذاره از سبب بر گذشته از حجب از فضل رب . ( مثنوی ) ۵ - مست مست مست طافح : از من گذشت یار چومست گذاره ای رویش زباده گشته بهار نظاره ای . ( معز فطرت ) ۶ - در ترکیب کلمات آید بمعنی آنچه از حد و حساب در گذرد : اشک گذاره سر شک گذاره مستی گذاره .

پیشنهاد کاربران

بپرس