گذاره شدن

لغت نامه دهخدا

گذاره شدن. [ گ ُ رَ / رِ ش ُ دَ ]( مص مرکب ) گذشتن. عبور کردن. || گذاره شدن تیر. صَرَد. ( لغت نامه مقامات حریری ) :
گذاره شد [ تیر بیدرفش در زریر ] از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.
دقیقی.
بزد بر میان درخت سهی
گذاره شد آن تیر شاهنشهی.
فردوسی.
بر آب جیحون پل کردن و گذارده شدن
بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان.
فرخی.
این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. ( تاریخ بیهقی ). یحیی مر ابوبکر طباخ را با خیل او به لب جیحون فرستاد تا او را نگاه دارد و نگذارد که گذاره شود [ تقی بن احمد ]. ( زین الاخبار گردیزی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گذشتن عبور کردن : این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند . یا گذاره شدن تیر . گذشتن تیر از موضعی : بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی .

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) گذر کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس