لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) ملعون خبیث : اسکندر گجسته گجسته ابالیش .
فرهنگ عمید
۲. پلید، ناپاک.
پیشنهاد کاربران
درباره واژگانِ " خُجسته، گُجسته، جسته، گَد و. . . " :
" هو" پیشوندی به چمِ " خوب، خوش، نیک" است که ریختِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ اوستایی " خوَ:xva " یا " خو: xu" نیز می باشد، چنانکه در واژه یِ " خُجَسته/خوجَسته" نیز " خُ/خو" پیشوند است و " جَسته" که به روشنی کُنیده ( =صفت مفعولی ) می باشد، از ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad " است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی، کُنیده واژه ( =PPfP ) یِ ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad" ، " جَستَ" می باشد که در زبانِ پارسیِ نو، به ریختِ " جَسته" باشندگی دارد که در واژگانی همچون
خُجَسته /خوجَسته =خو. جَسته
گُجَسته = پیشوندِ ( گُ ) . جَسته
دیده می شود.
نکته : ریختِ کهن ترِ پیشوندِ " گُ" ، " وی" می باشد و این پیشوند کارایی هایی همچون " دوری، جدایی" و همچنین نقشی " پادکننده=تضادساز" نیز داشته است.
نکته : " گَد" در اوستایی به چمِ " خواهانیدن، خواستن، درخواست کردن، خواستار شدن، طلبیدن" بوده است. واژه یِ " گدا" نیز از همین ریشه است که باید بدانید واژه " گدا" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " راهزن" آمده است. و چو نیک بنگرید، هم "راهزن" و هم " گدا" ، چیزی یا چیزهایی را "خواهان" می شوند.
پس داریم:
خُجسته/خوجَسته : به خوبی و خوشی خواهانیده شده یا طلبیده شده
گُجَسته : از خواهانیده شدن به دور بوده، خواهانیده نَشده، خواسته نشده، طلبیده نشده = به سحنِ امروزی" حرام زاده"
برای نمونه : عراقیِ گُجسته
یا در گزاره : هر عراقی گُجسته است.
" هو" پیشوندی به چمِ " خوب، خوش، نیک" است که ریختِ دیگرِ این پیشوند در زبانِ اوستایی " خوَ:xva " یا " خو: xu" نیز می باشد، چنانکه در واژه یِ " خُجَسته/خوجَسته" نیز " خُ/خو" پیشوند است و " جَسته" که به روشنی کُنیده ( =صفت مفعولی ) می باشد، از ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad " است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستایی، کُنیده واژه ( =PPfP ) یِ ریشه یِ اوستاییِ " گَد:gad" ، " جَستَ" می باشد که در زبانِ پارسیِ نو، به ریختِ " جَسته" باشندگی دارد که در واژگانی همچون
خُجَسته /خوجَسته =خو. جَسته
گُجَسته = پیشوندِ ( گُ ) . جَسته
دیده می شود.
نکته : ریختِ کهن ترِ پیشوندِ " گُ" ، " وی" می باشد و این پیشوند کارایی هایی همچون " دوری، جدایی" و همچنین نقشی " پادکننده=تضادساز" نیز داشته است.
نکته : " گَد" در اوستایی به چمِ " خواهانیدن، خواستن، درخواست کردن، خواستار شدن، طلبیدن" بوده است. واژه یِ " گدا" نیز از همین ریشه است که باید بدانید واژه " گدا" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " راهزن" آمده است. و چو نیک بنگرید، هم "راهزن" و هم " گدا" ، چیزی یا چیزهایی را "خواهان" می شوند.
پس داریم:
خُجسته/خوجَسته : به خوبی و خوشی خواهانیده شده یا طلبیده شده
گُجَسته : از خواهانیده شدن به دور بوده، خواهانیده نَشده، خواسته نشده، طلبیده نشده = به سحنِ امروزی" حرام زاده"
برای نمونه : عراقیِ گُجسته
یا در گزاره : هر عراقی گُجسته است.
واژه گجسته
معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ [gojaste]
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: gajastak، مقابلِ خجسته] ‹گجستک› [قدیمی]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد





معادل ابجد 488
تعداد حروف 5
تلفظ [gojaste]
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: gajastak، مقابلِ خجسته] ‹گجستک› [قدیمی]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد





گُجَسته: گُجَستَک ( گُجَستَگ ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
به کسی که بدکار هست این فرنام ( لقب ) را می دهند!
مانند: اهریمن، اسکندر مقدونی، گُجَستَک اَبالیش!
.
گُ: از ریشه گُس یا گَست!
... [مشاهده متن کامل]
گَست، گُست ( gasta، gōst ) : گَند، بد، زشت، نِکوهیده، نازیبا -
گُستاخی، دُرشتی، پرخاش، خشن، وحشی، نَخراشیده! -
ترسناکی، وحشتناک، هولناک، موحش، ناخوشایند، ناگوار
.
در ریشه خیز "فرتاش" به خوبی نمونه آورده است!
جَست: اوستایی: وی ( ویهیستن ) ، هیز ( ویهیز )
نمو، رشد کردن، روییدن، حرکت کردن، رواندن، بالِش ( بالندگی ) ، پیشرفت
.
گاهی "ج" به "ز" می گردد:
پهلوی: گیزیستَگ ( gizistag )
هوجَستان >>> خوزِستان: حاصلخیز، پُربار
.
معنی: رشد بد و پلید داشتن، پسرفت، لجن زار، مُرداب، باتلاق -
پَتیاره!، ریمَن، پلید، ملعون، پلشت، بدکار، بدکردار، بدجنس، شرور، تبهکار، قالتاق، شارلاتان، کلاش، لانتور!
( ( نمونه دیگر آن:
هوجَسته >>> خُجَسته: فرخنده، خُنشان!
هوجَستان >>> خوزِستان: حاصلخیز، پُربار
سگستان ( سکاستان ) >>> سَجَستان >>> سیستان: پرورش سگ ) )
.
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 56، بند26:
zarduxšt purr - xradīh rāy xēm ud warišn ī frārōn ( rāy ) nē niyōxšīd ud nē wiyābīhist pad ān wiyābānīh ī�"gizistag"�gannāg - [mēnōg] ī druwand frēftag ud wiyābān nē būd
معنی: زردشت به فَرنود ( سبب ) پُرخردی ( هوشیاری ) و خیم ( سرشت ) و رفتار نیکو [به آن سخن] گوش فرا نداد و فریبِ آن گَنّاگ مینویِ ( اهریمن ) "پلید ( ملعون ) " را نخورد و گمراه نشد
به کسی که بدکار هست این فرنام ( لقب ) را می دهند!
مانند: اهریمن، اسکندر مقدونی، گُجَستَک اَبالیش!
.
گُ: از ریشه گُس یا گَست!
... [مشاهده متن کامل]
گَست، گُست ( gasta، gōst ) : گَند، بد، زشت، نِکوهیده، نازیبا -
گُستاخی، دُرشتی، پرخاش، خشن، وحشی، نَخراشیده! -
ترسناکی، وحشتناک، هولناک، موحش، ناخوشایند، ناگوار
.
در ریشه خیز "فرتاش" به خوبی نمونه آورده است!
جَست: اوستایی: وی ( ویهیستن ) ، هیز ( ویهیز )
نمو، رشد کردن، روییدن، حرکت کردن، رواندن، بالِش ( بالندگی ) ، پیشرفت
.
گاهی "ج" به "ز" می گردد:
پهلوی: گیزیستَگ ( gizistag )
هوجَستان >>> خوزِستان: حاصلخیز، پُربار
.
معنی: رشد بد و پلید داشتن، پسرفت، لجن زار، مُرداب، باتلاق -
پَتیاره!، ریمَن، پلید، ملعون، پلشت، بدکار، بدکردار، بدجنس، شرور، تبهکار، قالتاق، شارلاتان، کلاش، لانتور!
( ( نمونه دیگر آن:
هوجَسته >>> خُجَسته: فرخنده، خُنشان!
هوجَستان >>> خوزِستان: حاصلخیز، پُربار
سگستان ( سکاستان ) >>> سَجَستان >>> سیستان: پرورش سگ ) )
.
مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 56، بند26:
zarduxšt purr - xradīh rāy xēm ud warišn ī frārōn ( rāy ) nē niyōxšīd ud nē wiyābīhist pad ān wiyābānīh ī�"gizistag"�gannāg - [mēnōg] ī druwand frēftag ud wiyābān nē būd
معنی: زردشت به فَرنود ( سبب ) پُرخردی ( هوشیاری ) و خیم ( سرشت ) و رفتار نیکو [به آن سخن] گوش فرا نداد و فریبِ آن گَنّاگ مینویِ ( اهریمن ) "پلید ( ملعون ) " را نخورد و گمراه نشد
بیزارکننده، بیزاری برانگیز
نمونه های دورتر:
اسکندر گجسته ( گجستک ) ، عُمر گجسته ( گجستک )
نمونه های نزدیک تر:
کاشانی گجسته
نقش آن �نشانه خدا�ی گجسته: کاشانی در همراهی با کودتاچیان و بازگشت دوباره ی شاه خیانتکار به کشور در سال ۱۳۳۲ . . .
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/06/blog - post_13. html
�اُم الفساد والمفسدین�: رفسنجانی گجسته
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/01/blog - post_558. html
نمونه های دورتر:
اسکندر گجسته ( گجستک ) ، عُمر گجسته ( گجستک )
نمونه های نزدیک تر:
کاشانی گجسته
نقش آن �نشانه خدا�ی گجسته: کاشانی در همراهی با کودتاچیان و بازگشت دوباره ی شاه خیانتکار به کشور در سال ۱۳۳۲ . . .
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/06/blog - post_13. html
�اُم الفساد والمفسدین�: رفسنجانی گجسته
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/01/blog - post_558. html
متضاد گجسته:خجسته