گبلو

لغت نامه دهخدا

گبلو. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، در 23هزارگزی شمال آغ کند و 5هزارگزی شوسه هروآباد به میانه. کوهستانی ، معتدل و سکنه آن 30 تن است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم و گلیم بافی می باشد.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

پیشنهاد کاربران

روستای چارلی روستای تختی درهمدان ( چار لی ) چار مثل چارشی ( بازار )
لی و لو در زبان تورکی علامت نسبیت است. مثل تبریزلی، تهرانلی، پنجه لی ( نه پنجعلی ) ، گنجه لی ( گنجعلی ) ، تاتلی سس ( نه تاتلیس، نه تاتلیسس )
...
[مشاهده متن کامل]

لو مثل آیدینلو، اینانلو، آغداشلو، چاد رم لو، قره قویونلو، آغ قویونلو، اسدلو ( اسکی لو ) ، گبلو ( گب یا قب لو )