گبرکی

لغت نامه دهخدا

گبرکی. [ گ َ رَ ] ( ص نسبی ) هر چه منسوب به گبران است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( حامص ) مجوسیّت. ( مهذب الاسماء ). زردشتی بودن : هیچ ملک دین گبرکی را چندان نصرت نکرد که او [ گشتاسب ] کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
که دین مسیحا ندارد [ شاپور شاه ] درست
ره گبرکی ورزد و زند و است.
فردوسی.
همه پیش آذر بکشتندشان
ره گبرکی درنوشتندشان.
فردوسی.
و زردشت حکیم در عهد وشتاسف آمد و کیش گبرکی آورد. ( فارسنامه ابن بلخی ص 49 ). و چون دین گبرکی که زردشت آوردقبول کردند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 50 ). ابولؤلؤ... از ری قاشان بود از دیهی فین و بر گبرکی بایستاد. ( مجمل التواریخ و القصص ). هر رهی که جز ره مسلمانی است از جهودی و گبرکی و ترسایی... ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 356 ). قتاده گفت در این آیت ، دینها پنج است :اربعة، للشیطان ، و واحد للرحمن ، چهار دیو راست و یکی خدای راست. و آن چه خدای راست مسلمانی است و آنچه دیو راست این چهارگانه است ، از جهودی و ترسایی و گبرکی و مشرکی... ( تفسیر ابوالفتوح از مزدیسنا دکتر معین ص 285 ). و همچنانکه گبرکان گویند که کیخسرو بنمرد وبه آسمان شد و زنده است و بزیر آید و کیش گبرکی تازه کند. ( کتاب النقض ص 444 ). هر عاقل که به انصاف تأمل کند انکار نکند که در این اختیار مجبری به گبرکی بهتر مانندگی دارد که بر افضئی. ( کتاب النقض ص 446 )... پس مجبری بهتر میماند به گبرکی در این صورت... ( کتاب النقض ص 446 ). و چون درست شد که مذهب مجبران بگبرکی ماننده تر است در این صورت این قدر کفایت است و تمام. ( کتاب النقض ص 446 ). از اقاصی و أدانی بسیط زمین و اطراق عالم نقش گبرکی بر میداشت. ( کتاب النقض ص 534 ). تشبیه کردن این طریقه به گبرکی الا جحود محض و انکار صرف نباشد. ( کتاب النقض ص 19 ). اهالی آن را تکلیف کرد تا از کیش مطهر حَنفی با کیش نجس گبرکی آیند. ( جهانگشای جوینی ).
مردان راه دین را در گبرکی کشیده
رندان ره نشین را میخانه در گشاده.
عطار.
تو با مسواک و سجاده به خلوت سجده ای میکن
که کیش گبرکی ما را بحمداﷲ میسر شد.
مولوی.

گبرکی. [ گ َ رَ ] ( اِ ) ظرفی باشد که شراب در آن کنند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). ظرفی است شراب را چون کپ :
دارم طمع ز جود تو یک گبرکی شراب بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به گبرک : ۱ - آنچه منسوب به زردشتیان باشد . ۲ - ظرفی که شراب در آن کنند ( زردشتیان بباده فروشی می پرداختند ) ( بدو معنی ) : دارم طمع زجود تو یک گبرکی شراب بفرست بنده را مکن از خویش مشتکی . ور نیست گبرکی بفرست آنچه هست از آن هرچ آید از تو آن نبود غیر گبرکی . ( ابن یمین )

فرهنگ عمید

۱. زردشتی گری.
۲. [مجاز] کافری.
۳. (اسم، صفت نسبی منسوب به گبرک ) ظرف شراب: دارم طمع ز جود تو یک گبرکی شراب / بفرست و بنده را مکن از خویش مشتکی (ابن یمین: ۵۴۶ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس