گبت

لغت نامه دهخدا

گبت. [ گ ِ ] ( اِ ) زنبور عسل. منج انگبین. نحل. زاوعسل. مگس انگبین. مگس عسل : دبر؛ گروه گبت انگبین. ( منتهی الارب ) :
گبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گه رفتن فرازآمد بجست .
رودکی ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
بفرمود تا یکی جوال را بزرگ از گبت سرخ پر کردند و ابروی را در آن جدال کردند تا برمد. ( از نسخه ای از تاریخ بخارا ). در تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 6 «گیت » با کاف تازی آمده است. رجوع به گبت خانه و گبت شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) زنبور عسل مگس انگبین : نحل : گبت نادان بوی نیلوفر بیافت خوبش ( خوشش ) آمد سوی نیلوفر شتافت ... ( رودکی )

فرهنگ معین

(گِ ) (اِ. ) زنبور عسل ، نحل .

پیشنهاد کاربران

گبت یعنی مصر
گِبت:کَبت، زنبور عسل.
همچنان گِبتی[کَبتی] که دارد انگبین
چون بماند داستان من بر این:
گبت[کبت] ناگه[نادان] بوی نیلوفر بیافت
خوبش[ خوشش] آمد سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
تا چو شد در آب نیلوفر نهان
او به زیر آب ماند از ناگهان ( رودکی )
بدوران شاهنشاهی ساسانیان کشور ( مصر ) را ( گبت ) مینامیدند شایدegypt امروزی ریشه در گبت داشته باشد

بپرس