گاوک

لغت نامه دهخدا

گاوک. [ وَ ] ( اِ ) کنه.( مجموعه لغت طبی ). و آن جانوری است که بر اشتر و خر و گاو چسبد و خون را بمکد. ( برهان ) ( آنندراج ) : مانی فرمود تا آن مخدره را به خانه تاریک بردند و جمعی زنان او را محکم بگرفتند مانی دست در فرج او کرده بعد از لحظه ای جانوری مثل دیوچه از آنجا بیرون آورد و گفت این جانور باعث آن وجع بود گفتند تو این معنی از کجا دانستی ؟ جواب داد که از مبادی مرض سئوال نمودم گفت روزی آب از چاه آوردم و در طشتی ریخته در آن نشستم و بعد از آن صورت این وجع سانح شد. من دانستم جانوری که آن را کاول [ گاو ک ؟ ] گویند در آن آب بوده و چون در طشت نشسته در فرج وی خزیده بود بر سر رحمش مستحکم شد و گوشت آن موضع را میخورد و آن محل جراحت شد. ( فرج بعدالشدة از زینة المجالس ). || نوعی از استر که آن را گاوکی گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). || جامه غوک. چغزلاوه. بزغمه. جل وزغ. || ( اِ مصغر ) مصغر گاو. ( برهان )( آنندراج ) : و آن دو مهره است مانند جزع ونه جزع است بر شکل دو گاوک ساخته. ( تاریخ بخارا ).

فرهنگ فارسی

۱ - کنه . ۲ - اسپیر وژیر .

پیشنهاد کاربران

بپرس