گاودل

لغت نامه دهخدا

گاودل. [ دِ ] ( ص مرکب ) نادان. احمق. ( برهان ). کودن. ابله. کنایه از ابله و بیخرد. ( آنندراج ). کنایه از غردل و احمق است. ( انجمن آرای ناصری ) :
مشو با زبون افکنان گاودل
که مانی دراندوه چون خر بگل.
نظامی.
|| ترسنده. بددل. ( برهان ). بزدل. مرغ دل. آهودل. کلنگ دل. شتردل. جبان :
منم گاودل تا شدم شیر طالع
که طالع کند با دل من نزاعی
ازین شیر طالع بلرزم چو خوشه
که از شیر ترسد دل هر شجاعی .
خاقانی.
اسد گاودل کرکسان گاوزهره
از آن خرمگس رنگ پیکان نماید.
خاقانی.
بی شیر دلی بسر نیاید
وز گاودلان هنر نیاید.
نظامی.

گاودل. [ دِ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مرکز شهرستان اهر، واقع در 10500گزی ارابه رو تبریز به اهر و 13 هزارگزی شمال باختری اهر، کوهستانی ، معتدل ، دارای 130 تن سکنه. آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات ، و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی ، گلیم بافی ، راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

کنایه ازترسناک، ترسو، بی خرد
۱ - نادان ابله احمق : مشو با زبون افکنان گاودل که مانی در اندوه چون خربگل . ( نظامی ) ۲ - ترسنده جبان : بی شیر دلی بسر نیاید وز گاودلان هنر نیاید . ( نظامی )
دهی در اهر

فرهنگ معین

(دِ ) (ص مر. ) ۱ - نادان ، احمق . ۲ - ترسنده ، جبان .

فرهنگ عمید

۱. ترسو: بی شیر دلی به سر نیاید/ وز گاو دلان هنر نیاید (نظامی۳: ۳۸۱ ).
۲. بی خرد.

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

گاودل ازدوبخش گاو که منشا تولیدلبنیات وپروتیین است ودرروستاها درقدیم به کمک گاونرزمینهاراشخم می زدند یک بخش دیگر دل که درسینه ی هرانسانی میتپدوحیاط انسانها به عملکردآن وابسته است تشکیا شده وترکیب کلمه
...
[مشاهده متن کامل]
ی گاو با کلمه ی دل ترکیب شده واسم مرکبی بنام گاودل تشکیل داده است وچون دل گاو درمقایسه باسایرحیوانات بزرگ ومحکم است لذا میتوان استنباط کرد که منظورازگاودل یعنی کسی قلب قوی دارد یعنی قوی دل پس نتیجه میگیریم که گاودل همان قویدل است. ضمنا گاودل نام روستایی ازبخش مرکزی شهرستان اهر نزدیک روستای قلندرر و مزرعه بوده ومنطقه ی کوهستانی است وکاراصلی اهالی آن دامداری وکشاورزی است ویک روستای ییلاقی است که عشایرطایفهی قولوبیلو درتابستان برای ییلاق درکوههای آن روستا اتراق میکنند

بپرس