گاودار

/gAvdAr/

معنی انگلیسی:
cattleman, cowhand, cowherd, cow - keeper, dairyman

لغت نامه دهخدا

گاودار. ( اِخ )دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 240 هزارگزی جنوب دیلم و 6 هزارگزی راه ساحلی دیلم به گناوه ، جلگه گرمسیر مرطوب و مالاریائی ، دارای 215 تن سکنه. آب آن از چاه ، محصول آنجا غلات ، شغل اهالی زراعت ، راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). و رجوع به فهرست فارسنامه ناصری شود.

گاودار. ( نف مرکب ) صاحب و مالک گاو. گاودارنده. محافظ و نگهبان او.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که گاو را نگهدارد و تربیت کند .
دهی در بوشهر

فرهنگ عمید

کسی که گاو نگهداری کند و گاو پرورش بدهد.

مترادف ها

cattleman (اسم)
گاودار، گاو فروش

cowman (اسم)
گاو چران، گاودار، گله دار

herder (اسم)
گاودار، چوپان، رمه دار، گله بان

neatherd (صفت)
گاو دار

فارسی به عربی

راعی البقر

پیشنهاد کاربران

گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.
نامه طایفه ای که اکثریت آنها در سوزمه قلعه ساکن هستند

بپرس