لغت نامه دهخدا
اصطلاحات و ضرب المثل ها
شخصی که میان گروهی سرشناس / شاخص است
مثال:
هیچ کس از او خاطره ی خوشی نداشت، اما در آن اطراف مثل گاو پیشانی سفید معروف بود و همه به نوعی از او حساب می بردند.
توضیح:
همچنین ← «از کفر ابلیس [ هم ] معروف تر بودن»
پیشنهاد کاربران
گاو پیشانی سفید : [عامیانه ، کنایه ] همه کس و همه جا او را می شناسند .
گاو پیشانی سفیده:بسیار مشهور و سرشناس است.
گاو پیشانی سفید ؛ سخت مشهور، آنکه همه کس و در همه جا او را شناسند .
گاو پیشانی سفیده:بسیار مشهور و سرشناس است.
گاو پیشانی سفید ؛ سخت مشهور، آنکه همه کس و در همه جا او را شناسند .
مشهور
انگشت نما