گاو زمین

لغت نامه دهخدا

گاو زمین. [ وِ زَ ] ( اِخ ) گاوی که زمین بر پشت او است و آن گاو بر پشت ماهی است. ( غیاث ) ( آنندراج ). در اساطیر آورده اند که زمین بر دو شاخ گاو قرار دارد :
من گاو زمینم که جهان بردارم
یا چرخ چهارمم که خورشید کشم ؟!
معزی ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
خون قربان رفته از زیرزمین تا پشت گاو
گاو بالای زمین از بهر قربان آمده.
خاقانی.
شاه بود آگه که وقت ماهی و گاو زمین
کلی اجزای گیتی را کنند از هم جدا.
خاقانی.
گوهر شب را به شب عنبرین
گاو فلک برده ز گاو زمین.
نظامی.
گر چو تیغ آفتاب آن تیغ بر کوهی زنی
کوه تا کوهان گاو آن زخم را نبود حجاب.
سوزنی.
حمل سپاه تو را خاک چو طاقت نداشت
گاو زمین آمدش چون سپر اندر جبین.
خواجه سلمان ( از شعوری ).
|| کنایه از قوتی است که خدای تعالی درمرکز زمین خلق کرده است. ( برهان ).، گاوزمین. [ زَ ] ( اِخ ) دهی جزءدهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 33 هزارگزی خاور آوج. کوهستان ، سردسیر، دارای 490 تن سکنه. آب آن از قنات و رود کلنجین ، محصول آن غلات ، انگور، سیب زمینی ، راه آن مالرو است. از طریق کلنجین میتوان ماشین برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی در قزوین

فرهنگ معین

(وِ زَ )(اِمر. ) گاوی که طبق افسانه ها در زیر زمین است و زمین روی شاخ این گاو قراردارد و خود گاو بر پشت ماهی ایستاده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس