گاو زادن

لغت نامه دهخدا

گاو زادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از میراث و نفع یافتن. ( برهان ). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع کلی یافتن. ( آنندراج ) :
به هندوستان پیری از خر فتاد
پدرمرده ای را به چین گاو زاد.
نظامی ( از آنندراج ).
امری عجیب و غریب سانح شدن ، لیکن ظاهر آن است که گاو زادن تنها بدین معنی نیست. بلکه به چین گاو زادن ( است ) چه مشهور است که در چین گاو نمی زاید پس گاو زادن عجیب درآنجاست نه هر جا. ( فرهنگ رشیدی ).

فرهنگ فارسی

گاو زادن برای کسی یا گاو کسی زادن . نفعی غیر مترقب بدو رسیدن انتفاع کلی یافتن او : بهندوستان پیری از خر افتاد پدر مرده ای را بچین گاوزاد . ( نظامی )

پیشنهاد کاربران

بپرس