گاو تازی

لغت نامه دهخدا

گاوتازی. ( حامص مرکب ) کنایه از غالب نمودن است خود را بر خصم و سخنان تهدیدآمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن باشد او را. ( برهان ) :
ای بوی نمانده سنبل پرچین را
در باغ گلی نیست مرآن گلچین را
امسال حساب گاوتازی دگر است
گاو آمد و خورد دفتر پارین را.
ظهوری ( از ذیل انجمن آرا ).
ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم
گر نمیتازی نمیدانم هم آهنگی مکن.
عرفی ( از آنندراج ).
مخفف آن گوتازی است. رجوع به همین کلمه شود. || لاف و گزاف نامردان در مقابل حریف. ( غیاث ).

فرهنگ فارسی

۱ - شغل و عمل گاو تاز . ۲ - غالب نشان دادن خود را بر دشمن و سخنان تهدید آمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن او را : ور گمان گاو تازی داری اینک حاضرم گر نمی تازی بمیدانم هم آهنگی مکن . ( عرفی ) ۳ - لاف و گزاف .

فرهنگ عمید

اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن: ور گمان گاو تازی دارد اینک حاضرم/ گر نمی تازی نمی دانم هماهنگی مکن (عرفی: لغت نامه: گاوتازی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس