گامیدن

لغت نامه دهخدا

گامیدن. [ دَ ] ( مص ) قدم زدن و رفتن. || سفر کردن. ( آنندراج ) :
کدام است مردی پژوهنده راز
که پیماید این ژرف راه دراز
نراند بره آنچ بی ره شود
از ایرانیان یکسر آگه شود
یکی جادوئی بود نامش ستوه
گدازنده راه و نهفته پژوه
منم گفت آهسته و راه جوی
چه باید همی هر چه خواهی بگوی
شه چینش گفتا به ایران خرام
نگه کن بدانش به هر سو بگام.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ص 1003 ).

پیشنهاد کاربران

از واژگان مربوط به گامیدن:
سیزاگامیدن = سریع قدم زدن.
قدم زدن، گام برداشتن، راه رفتن، ارام جابه جا شدن
=walking
گامیدن، گام برداشتن، گام زدن

بپرس