گالیدن


مترادف گالیدن: خروشیدن، فریادکشیدن، غلتیدن، دورشدن، گریختن

معنی انگلیسی:
escape

لغت نامه دهخدا

گالیدن. [ دَ ] ( مص ) گریختن. دور شدن. کناره گرفتن. هزیمت کردن :
ای تو مک آسا بیار باز قدح را
کانت مکاکفت از این سرای بگالید .
عماره ( لغت فرس ص 324 ).
بغیر کنج عدم نیستش گریزگهی
اگر ز تیزی تیغش بود عزیمت گال.
شمس فخری.
طبیب باشد دوگونه اندر خواب
این یکی راحت آن دگر همه تاب
راحت این نوع را که برمالند
محنت آن جنس را که برگالند.
سنائی ( از جهانگیری ).
هر که او اسب دواند بسوی گمراهی
کند آن اسب لگدمال بگال از لگدش.
مولوی ( از جهانگیری ).
|| آواز و فریاد بلند برآوردن :
سلیمان چون ز مرغ این قصه بشنید
بتندید و بجوشید و بگالید.
عطار.
|| غلطیدن. غلتیدن. رجوع به گال شود.

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) گریختن ، دور شدن ، کناره گرفتن .

فرهنگ عمید

۱. گریختن، فرار کردن.
۲. فریاد کشیدن.

پیشنهاد کاربران

چنگال
چنگ ال
ال پسوند شباهات است چنگال شبیه چنگ
پوشال =شبیه چیز پوشیدنی
با سپاس از دوست خوبمون بابت ریشه شناسی گالیدن . نگر شمارو به برخی از واژه های دیگری که میتواند پیوستی با این واژه داشته باشد میکشونم
گالیدن = گاری / قالی / گار / گال / قال
به نگر من بهترین واژه برای سنجس ریشه آن واژه گالیکش می باشد که شهری ست در استان گلستان
...
[مشاهده متن کامل]

خب چیزی بوده که باید کشیده میشده خب گالی چه بوده که باید کشیده میشده؟
گال به نگر بنده در بن و ریشه به چم ژرف و عمیق می باشد چرا که در واژه سگال آنرا فکر کردن نامیدن
در واژه چنگال = چنگ گال = چنگ عمیق و یا چنگ ال ( الوده شده به چنگ= اگر آآنرا ال بدانیم نه گال ) در واژه گاری = عمیق و سنگین؛ در واژه ای که به تتمسخر میگوینده دوگوله رو تکون بده = دوگاله = دو بخش مغز ( نشان از عمق و ژرف و فکر ) / در گار گرفتن که به گفته دوستمون بیماری بدی است و ما در زبان مازندرانی به آن گر می گوییم نشان از بیماری سخت و سنگین و ژرف دارد.
پس در همه اینها به ژرف و عمق میرسیم که در چنگال = چنگ عمیق / گالیکش = سنگینکش / سگال = س گال = ار ژرفا امده = تفکر در چال یا چاله = چیزی که عمق دارد / در چاره = راه بیرون آمدن از چاله ( عمق دار ) در قال گذاشتن نشان از زیادی کسی رو منتظر گذاشتن که نشان از عمق انتظار دارد / در قالی نشان از چیزی که عمیقا و سنگین روش کار شده / در پروردگار یا افریدگار = نشان ازچیزی که عمیقا پرورش داده و افرید و . . .
به سادگی می شود فهمید نگر از همه اینا چیز گود و عمق دار بوده چه برای فکر کردن و چه برای اجسام و . . . پس
گال / گار / قال / چال / چار / گالی / گاری / قالی / چاله / چاره = همگی به چم سنگین و ژرف می باشد که در هرجا بسته به آن به چم ( معنی ) خودش چمیده ( معنا پیدا کرد ) است.

گالیدن هم ریشه است با carrierانگلیسی وفرانسه وtragerالمانی ونیزGriktenانگلیسی وآلمانی
درزبان فارسی حرف ل باگذشت زمان به حرف ر تبدیل شده است . بعبارت دیگر گالیدن می تواند تبدیل به گاریدن شده باشد . که واژه گاری یعنی دورکننده وگاله بمعنی انبانی است که بوسیله چهارپایان واسب والاغ وگاو حمل
...
[مشاهده متن کامل]
می شود وبتدریج پسوند گار نشانه اسم فاعل ازآن مشتق شده است . واسم بیماری گال هم وجه امری گالیدن است یعنی به آن نزدیک نشو ویا بایدازآن گریخت . علت ان این است بیماری جلدی است که با تماس ونزدیک شدن منتقل می شود . وازهمین ریشه است معنی چنگال که که دراصل ازچنگ وگار بوجودآمده ووسیله تهاجم ونیزابزاری جنگی بوده که هم بمعنی چنگی که می گریزاند وهم بمعنی چنگی که بایدازآن گریخت معنی می دهد.

بپرس