گال زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فریاد زدن. آواز برآوردن : جوانی چو گال عراقی زندبه پیری دلم هم وثاقی زند.مولانا ملک قمی ( از جهانگیری ).همچو پروانه به گرد تو پر و بال زنم هر سحرگه به سر کوت رسم گال زنم.مولانا ملک قمی ( از آنندراج ).
( مصدر ) فریاد زدن آواز بر آوردن . همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم . ( ملک قمی )