لغت نامه دهخدا
گازرگاه. [ زُ ] ( اِخ ) نام موضعی است در شیراز که شیخ سعدی علیه الرحمه در آنجا آسوده است. ( برهان ). حد شیراز قریب به مرقد شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی. ( آنندراج ).
گازرگاه.[ زُ ] ( اِخ ) نام مقامی است در هرات که خواجه عبداﷲانصاری در آنجا مدفون است. ( برهان ) ( آنندراج ). محل دفن خواجه غیاث الدین محمود : و صفاء آن منزل نزاهت زیاده از آن است که بیان بنان پیرامن تفصیل آن تواند گشت. ( حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 315، 608 ).
گازرگاه. [ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 16هزارگزی جنوب باختر فهلیان و شمال رودخانه کنی. جلگه. گرمسیر، مالاریایی ، دارای 99 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و تریاک است ، شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
فرهنگ فارسی
گازرگه:رختشویخانه، گازرخانه وگازرستان هم گفته شده
۱ - ( اسم ) محل رخت شویی . رخت شوی خانه .
دهی از شهرستان کازرون
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
گازر گاه نام دهی است چسبیده به روستای پاژ زادگاه فردوسی ودر شاهنامه فردوسی هم گازرگاه یعنی رختشویخانه وگازر نام شخصی بوده که ابریشم می شسته ورخت ولباس میشسته است وده گازرگاه در بالادست پاژ قرارداشته که آب رودخانه وقنات از آنجا به روستا می آمده
رختشویخانه معنی دوم آن است و اشتباه نیست
در گذشته کار برخی سفید کردن نخ های ابریشمی بوده که به آنان گازر می گفتند و این شغل را گازری و محله ای که دارای چند گازری بوده را گازرگاه می نامیدند. در یزد نیز محله ای قدیمی هست که به خاطر شغل باشندگانش در قدیم، گازرگاه نام دارد