گازرشست
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
گازرشست:نوغیرمستعمل. گازرکسی که کرباس و امثال ان راپس ازبافته شدن به ترتیب مخصوص می شویدتاازآلودگی های کارخانه پاک ورنگش سفیدشودوگازرشست ( گازرشسته ) یعنی به همان حال کهازدست گازربیرون امده و نواست.
کرباس های گازرشست بیاری و این سفره درمسجد جامع بنهی. ( اسرار التوحید ) .
کرباس های گازرشست بیاری و این سفره درمسجد جامع بنهی. ( اسرار التوحید ) .