گاراژ داری

لغت نامه دهخدا

گاراژداری. ( حامص مرکب ) عمل گاراژدار. گاراژ داشتن. به کار گاراژ پرداختن. رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل گاراژدار . ۲ - ( اسم ) اجرت نگاهبانی ماشین و وسیل. نقلیه : شبی .... ریال از ما گاراژداری میگیرد .

پیشنهاد کاربران

بپرس