کیژ

لغت نامه دهخدا

کیژ. ( اِخ ) شهری است به ناحیت پارس ، و اندر وی حصاری است استوار. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 125 ).

فرهنگ فارسی

شهریست به ناحیت پارس و اندروی حصاریست استوار ٠

پیشنهاد کاربران

در زبان لکی یعنی: ۱. جمع شدن ، حالت تدافعی گرفتن در مورد خار پشت یا . . . ۲. حالت چروک شدن و درهم شدن چهره و درهم رفتن اخم در مورد انسان هم می کن کیژ و بد عنق
برگرفته شده از کنیزک
آذری: Qiz
کوردی: Kizh
فارسی میانه: Kech
مازندرانی: Kijă
کیژ در کوردی به معنای دختر است
کچ :کیژ
کیژه کورد:دختر کورد
کفش �پاپوش� در زبان محلی شهرستان خورو بیابانک

بپرس