کیول

لغت نامه دهخدا

کیول. [ ک َی ْ یو ] ( ع اِ ) صف اخیردر حرب. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). آخرین صف در رزمگاه. ( ناظم الاطباء ). آخرین صفهای جنگ. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) مرد بددل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد بددل و ترسو. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زمین بلند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قسمتی از زمین که بلند و برآمده باشد. ( از اقرب الموارد ). || بهتر وبرگزیده از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || براده سیم و زر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || سبوس. ( ناظم الاطباء ). پوسته گندم و جو و مانند آن. ( از اقرب الموارد ) . || خس و خاشاک. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس