کینونت
لغت نامه دهخدا
کینونة. [ ک َ نو ن َ ] ( ع مص ) بودن. ( ترجمان القرآن ) ( آنندراج ). بودن و هست شدن. کون. کیان. ( منتهی الارب ). حادث شدن. کون. کیان. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کینونه و کینونت شود. || ( اِمص ) آفرینش.پیدایش. ( آنندراج ). رجوع به کینونه و کینونت شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. پدید آمدن، بودن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید