کینه جو. [ ن َ / ن ِ ]( نف مرکب ) کینه خواه. ( ناظم الاطباء ). کینه جوینده. انتقام جو. انتقام کشنده. خونخواه. کینه جوی : بفرمود تا پیش او آمدند همه با دلی کینه جو آمدند.
فردوسی.
و رجوع به کینه جوی شود.
فرهنگ عمید
انتقام جو.
جدول کلمات
بدخواه
مترادف ها
virulent(صفت)
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین
malignant(صفت)
سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو
vindictive(صفت)
تلافی، کینه جو، انتقام، انتقامی، تلافی کننده
فارسی به عربی
خبیث , فتاک
پیشنهاد کاربران
زودکین. ( ص مرکب ) که زود عداوت و دشمنی نماید : فلک کو دیرمهر و زودکین است در این محنت سرا کار وی این است یکی را برکشد چون خور بر افلاک یکی را افکند چون سایه بر خاک. جامی.