کینه توزی. [ ن َ / ن ِ ] ( حامص مرکب ) کین توزی. انتقام جویی. انتقام کشی : خواری من زکینه توزی بخت از عزیزان مهربان برخاست.خاقانی.و رجوع به کین توز شود.
malice (اسم)نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوءimplacability (اسم)سختی، نرم نشدنی، ارام نشدنی، تسکین ناپذیری، کینه توزی