کین وری

لغت نامه دهخدا

کین وری. [ وَ ] ( حامص مرکب ) بدخواهی و دشمنی و بداندیشی. ( ناظم الاطباء ). عداوت. کینه توزی :
کز سر کین وری و بدخویی
درحق من دعای بد گویی.
نظامی.
کارگاه خشم گشت و کین وری
کینه دان اصل ضلال و کافری.
مولوی.
رجوع به کین ور شود.

فرهنگ فارسی

بدخواهی و دشمنی و بد اندیشی .

پیشنهاد کاربران

بپرس