کین دار

لغت نامه دهخدا

کین دار.( نف مرکب ) کین دارنده. آنکه از دیگری حقد و عداوت دردل دارد. آنکه دشمنی و بغض به دل دارد :
برِ بهمن آوردش از رزمگاه
بدو کرد کین دار چندی نگاه.
فردوسی.
کین مدار آنها که از کین گمرهند
گورشان پهلوی کین داران نهند.
مولوی.
باز فروریخت عشق از در و دیوار من
باز بدرّید بند اشتر کین دار من.
مولوی.
مده پند و مبر خونم به گردن
که چشم دلبر کین دار مست است.
مولوی.
رجوع به کین داشتن شود.

فرهنگ فارسی

کین دارنده ٠ آنکه از دیگری حقه و عداوت در دل دارد ٠ آنکه دشمنی و بغض به دل دارد ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس