کین جویی

لغت نامه دهخدا

کین جویی. ( حامص مرکب ) کینه جویی. انتقامجویی. انتقام کشی. رجوع به کین جوی و کینه جویی شود. || جنگ آوری. جنگ طلبی. جنگجویی. رجوع به کین جوی شود.

فرهنگ فارسی

کینه جویی ٠ انتقامجویی ٠ انتقام کشی ٠ یا جنگ آوری ٠ جنگ طلبی ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس