چه جویی مهر کین جویی که با او
حدیث مهرجویی درنگیرد.
خاقانی.
رجوع به کینه جوی شود. || جنگجو. دلاور. جنگ آور. رزمجوی : ز گردان کین جوی سیصدهزار
سپه داشت شایسته کارزار.
اسدی.
بزد خیمه و صدهزار از سران گزین کرد کین جوی و گندآوران.
اسدی.
به گرشاسب کین جوی کشورگشاجهان پهلوان گرد زاول خدا.
اسدی.
رجوع به کینه جوی شود.