کین توزی. ( حامص مرکب ) انتقام کشی. ( فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین توزی.سوزنی.رجوع به کین توز شود. || جفاکاری. ستمگری. بی لطفی. نامهربانی. خصومت ورزی : رای تو به کین توزی دارد سر جانسوزی چون نیست لبت روزی هم رای تو اولیتر.خاقانی.