کیمه

لغت نامه دهخدا

کیمه. [ م ِ ] ( اِخ ) قریه ای است یک فرسنگ و نیمی مغرب رام هرمز. ( فارسنامه ناصری ).دهی مرکز دهستان شهریاری است و در بخش رام هرمز شهرستان اهواز واقع است و 340 تن سکنه دارد که از طایفه ٔلر و عرب هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گویش مازنی

/kime/ خانه ی کوچک چوبی - نوعی کلبه ی روستایی –کومه ی روی درخت اتاقک درختی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی کیمه که امروز به قیمه تغییر کرده است از ریشه ی دو واژه ی کی و مه فارسی هست
کیمهکیمهکیمهکیمهکیمهکیمه
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه فارسی کیمه که امروز شد قیمه تغییر کرده است از ریشه ی دو واژه کی و مه فارسی هست
کیمهکیمهکیمهکیمهکیمهکیمه
به چم کلبه در زبان مازندرانی
کیمه. ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، خانه چوبی است که سقفش از ساقهٔ گاله یا ساقهٔ برنج پوشانده میشود. در گذشته این گونه خانه برای زیست موقت در روستا ها ساخته میشد.

بپرس