کیفا
لغت نامه دهخدا
( کیفاً ) کیفاً. [ک َ فَن ْ ] ( ع ق ) از لحاظ کیف. از لحاظ چگونگی. ( فرهنگ فارسی معین ). از حیث چونی : فلان از این کار کماً وکیفاً خبر دارد. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
زخم مهلک . یا رنج و آزار و درد .
پیشنهاد کاربران
در لری بویراحمدی
کیفا - kifa
به معنای: کمین، در کمین بودن ، ( مواظب بودن )
مثال:
مِنِ کیفاشه= در کمین آن است ، مواظب آن یا او است
من کیفاش افتا= در کمین آن یا او بود ، مواظب او بود
کیفا - kifa
به معنای: کمین، در کمین بودن ، ( مواظب بودن )
مثال:
مِنِ کیفاشه= در کمین آن است ، مواظب آن یا او است
من کیفاش افتا= در کمین آن یا او بود ، مواظب او بود