کیسوم

لغت نامه دهخدا

کیسوم. [ ک َ ] ( ع اِ ) علف خشک بسیار.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) روضة کیسوم ؛ باغ نمناک و شاداب یا بسیار و انبوه و برهم نشسته گیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، اکاسم. ( منتهی الارب ).

کیسوم. [ ] ( اِخ ) قریه ای است از اعمال سمیساط. بازار و دکانهای بسیار و حصار بزرگی دارد. ( از معجم البلدان ). اسم اعجمی است ، و آن نام جایی است ، و یکسوم نیز گفته می شود. ( از المعرب جوالیقی ص 291 ). رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

علف خشک بسیار٠ یا روضه کیسوم باغ نمناک و شاداب یا بسیار و انبوه و بر هم نشسته گیاه .

پیشنهاد کاربران

بپرس