کفر و دین را نیست در بازار عشق
کیسه داری چون خم گیسوی تو.
سنائی ( از جهانگیری ).
هم اکنون این بازرگان برسد و نرخ صندل من کساد پذیرد، بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم ، پس بر شکل بیاعان و هیأت کیسه داران بیرون آمد و قدری چوب صندل با خود آورد. ( سندبادنامه ص 300 ).از بس به زخمهای جگر کیسه کرده اند
دلشاد گشته ام که شدم مرد کیسه دار.
میر الهی همدانی ( از آنندراج ).
|| بردارنده کیسه. || قاصد و پیک. ( ناظم الاطباء ). || جانوری از راسته کیسه داران. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کیسه داران شود.