کیز

لغت نامه دهخدا

کیز. ( اِ ) نمد را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). به معنی نمد باشد و آن را از پشم مالند، و به عربی لبد گویند. ( برهان ). به معنی نمد است که از پشم مالند... ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
کیز نمد باشد و مصحف او کیر
کیر به کون تو باد و خفته تو بر کیز.
سوزنی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کیز. ( اِخ ) شهری است از حدود مکران به ناحیت سند، و از وی پانید خیزد. ( از حدود العالم چ دانشگاه ص 125 ). نام مشهورترین شهر مکران ، و آن را کیج نیز گویند. ( تاج العروس ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بعضی کیج نیز گویند. از مشهورترین شهرهای مکران و محل اقامت والی است و بین آن و «تیز» پنج مرحله است... ( از معجم البلدان ). رجوع به کیج شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی از نمد که از پشم مالند و فرش کنند .

فرهنگ معین

(کِ ) (اِ. ) نمد.

فرهنگ عمید

فرشی که از پشم یا کرک می مالند، ساکیز، نمد.

پیشنهاد کاربران

در لری بویراحمدی
*کیز - kiz
به معنای: پیمانه، ظرف و واحد اندازه گیری غلات
مثال:
یَه کیز گندم= یک پیمانه گندم
کیز ؛ در گویش شهر بابکی به کرت ( کورت ) گفته می شود که در باغ ها مابین دو پشته قرا می گیرد ، کیزها کمی گودتر از پشته ها بوده ، ودر آبیاری غرقابی پر از آب قنات یا چشمه می شوند
کییز یا با تشدید و زبر روی ک چه معنایی دارد

بپرس