کیرنگ

لغت نامه دهخدا

کیرنگ. [ رَ ] ( اِخ ) شهری است :
حبذا کیر قاضی کیرنگ
آنکه دارد ز سنگ خارا ننگ.
انوری ( از آنندراج : کیر ).
رجوع به گیرنگ و حدود العالم شود.

پیشنهاد کاربران

بر وزن بیرنگ، آلت مصنوعی که زنان از آن استفاده می کنند. به آن کیر مصنوعی، دیلدو، کیرکاشی، چرمینه، سابوره، چیرچنگ و کیرمان نیز می گویند.

بپرس