کیج

لغت نامه دهخدا

کیج. ( ص ) خر دم بریده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در برهان کیج را هم به معنی خر دم بریده ضبط کرده. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || چاروایی را نیز گفته اند که زیر گلو و زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در برهان کبج هم بدین معنی آمده است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

کیج. ( اِخ ) مستقر پادشاه مکران است. ( از حدود العالم ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). نام اشهر مدن مکران ، و آن را کیز نیز گویند. ( تاج العروس ، از یادداشت ایضاً ). نام شهری و ناحیه ای است در بلوچستان ، و هم اکنون به همین نام معروف است و نزد جغرافی نویسان قدیم هم معروف بوده و گاهی برای تسمیه تمام ناحیه لفظ «کیج و مکران » را اطلاق می کرده اند. معرب این کلمه «کیز»است. احتمال اینکه ، کلمه «کپچ » ( قفص ) باشد مورد ندارد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض حاشیه ص 244 ) :
ز زابل تا به کابل کیج و سقلاب
سراسر ملک هندستان گرفته.
؟
رجوع به کیچ و کیز شود.

کیج. ( اِخ ) یکی از شهرهای ماوراءالنهر بر کنار جیحون است نزدیک وخش و ختلان. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

شهر و ناحیه ای در بلوچستان که هم اکنون بهمین نام معروف است و نزد جغرافی نویسان قدیم هم معروف بوده و گاهی برای تمام آن ناحیه لفظ [ کیج و مکران ] را بکار برده اند .
( صفت ) ۱ - دم بریده ( خر ) : ۲ - چاروا یی که زیر گلو و زیر دهانش ورم کرده باشد .

گویش مازنی

/kij/ روانداز - لحاف

پیشنهاد کاربران

بپرس