به پیش گو اسفندیار آمدند
کیان زادگان زار و خوار آمدند.
دقیقی.
کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینه باب من بازخواه.
دقیقی.
کیان زادگان با جوانان من که هریک چنانچون دل و جان من.
دقیقی.
بیامد هم آنگاه نستور شیرنَبَرده کیان زاده پور زریر.
دقیقی.
کیان زادگان و جوانان خویش به تابوتها اندر افکند پیش.
دقیقی.
کجا بود از گیتی آزاده ای خداوند تاج و کیان زاده ای.
فردوسی.
بسی خواستندش کیان زادگان ز هر کشور آمد فرستادگان.
اسدی.