کیالک

/kiyAlak/

لغت نامه دهخدا

کیالک. [ل َ ] ( اِ ) کیلک. کیلو. زالزالک. ( فرهنگ فارسی معین ). زالزالک. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || قسمی از ولیک را در شیراز کیالک نامند. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ولیک شود. || توت فرنگی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

زالزالک

مترادف ها

hawthorn (اسم)
زالزالک، کیالک، ولیک، درخت کویچ، خفچه

haw (اسم)
محوطه، حصار، گیر کردن، پرچین، درنگ، کویج، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گله گوسفند و غیره

فارسی به عربی

زعرور

پیشنهاد کاربران

بپرس