لغت نامه دهخدا
- کک مک شدن ؛ خالهای ریز سیاه و زرد در بشره پدید آمدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- کک مکی ؛ مبتلای به کک مک ، چنانکه روی کک مکی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ککمک. [ ک ُ م ُ ] ( ص ) ماکیان که از تخم دادن مانده باشد. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( شعوری ). رجوع به کُک شود.
فرهنگ فارسی
لکه های سیاه یاقهوهای رنگ که برچهره وپوست بدن انسان پیدامیشود، کلف
ماکیان که از تخم دادن مانده باشد.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
کَکْ مَک (freckles)
کَکْ مَک
در پزشکی، تجمع موضعی نقطه های قهوه ای رنگ. غالباً روی بازوها و صورت کسانی دیده می شود که پوست روشن دارند. این لکه ها از تولید بیش از حدّ ملانین، براثر تابش آفتاب، پدید می آیند و در زمستان محو می شوند.
کَکْ مَک
در پزشکی، تجمع موضعی نقطه های قهوه ای رنگ. غالباً روی بازوها و صورت کسانی دیده می شود که پوست روشن دارند. این لکه ها از تولید بیش از حدّ ملانین، براثر تابش آفتاب، پدید می آیند و در زمستان محو می شوند.
wikijoo: کک_مک
مترادف ها
خال، لکه، کک مک، لک صورت
پیشنهاد کاربران
به معنای خال های صورت
به انگلیسی: freckle
به انگلیسی: freckle