کژدم زده. [ ک َ دُ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آزرده به نیش کژدم. کسی که کژدم او را نیش زده باشد : می زده را هم بمی دارو و مرهم بود راحت کژدم زده کشته کژدم بود.
منوچهری.
فرهنگ فارسی
( صفت ) کسی که عقرب او را نیش زده : ( می زده را هم بمی دارو و مرهم بود راحت کژدم زده کشت. کژدم بود ) . ( منوچهری )