کژ نقش

لغت نامه دهخدا

کژنقش. [ ک َ ن َ ] ( ص مرکب )با نقش کژ. وارونه نقش. با نقش باژگونه :
راست بیرون دهم همه کژ خویش
گرچه کژنقش چون نگین باشم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 790 ).

فرهنگ فارسی

با نقش کژ. وارونه نقش

پیشنهاد کاربران

بپرس